اینها درواقع سوالاتی است که ابتدا از خود پرسیدهاند. برای همه این سوالات جواب هست اما پیش از هر چیز میگویم که نوع نگاه یک سفردوست به این سوالها متفاوت است. شعارِ «بودن در لحظهی حال» میان کولهگردها بیشتر قابل لمس و اجراست. از این رو بسیاری از افکار و سوالهای ذهن، مبنی بر ترس از اتفاقات و آینده و حرف مردم، برای کسانی که در سفر زندگی میکنند یا غالبا در سفرند، بی اهمیت یا کم اهمیت است.
دل کندن از کار و زندگیِ امنِ روتین، دیدار هر روز خانوداه و امثال این دلبستگیها و وابستگیها نه در ابتدا و نه حتا در ادامه کار آسانی نیست. فرایندی است که به تمرین مداوم نیاز دارد که به رهایی حقیقی منجر شود.
راه و رسم و اصول به ظاهر ثابت زندگی شهرنشینی و به اصطلاح کارمندی، توجیه مناسبی است برای فردی که نمیخواهد با ماجراجویی زندگی کند و حاشیه امنیت زندگی را دوست دارد.
اما به قول مولانا تنها اصل اساسی زندگیِ نوع بشر بی ثباتی است و با طلب این بی ثباتی و روبهرو شدن با آن میتوان طعم زندگی جذاب و نایکنواخت را چشید.
باید بر طبق مختصات زندگیتان راهی باشد که از این امنیت نسبی که بخشی از آن «وهم» میتواند باشد دست بکشید و چند صباحی زندگی ماجراجویانه را تجربه کنید. در آن صورت بازگشت به زندگی روتین و یکجانشینی حتا طعم دیگری دارد.